یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

بی عرضه ها

اینهمه بی کفایتی و کارشکنی تصادفی نیست 

یعنی اوضاع جوری هست که اگه ده نفر تصادفی از خیابون بیاری حداقل 5 تا بدرد بخور توشون پیدا میشه نه مثل اینا که هر ده تا داغون هستند 

جالبه همه هم یا دکتر 

یا دانشجوی دکتری 

گناه

جز من گناه دیگری داری بگو ...

دوباره ها دوباره ها...

درد را از هر طرف خواندیم درد بود 

دزد را 

گرگ را 

اما زخم همچنان باقی بود ... 

رابطه

رابطه داشتن با آدم ها...

و حفظِ این ارتباط سخت ترین کارِ دنیاست !

وقتی آنها به تو نیاز دارند...

تو حوصله شان را نداری ...

و زمانی که تو نیاز به آنها داری ...

تازه می فهمی که هیچ کس را نداری !

می فهمی چقدر تنهایی ...

و چقدر نیاز داری با کسی حرف بزنی ...

و چقدر دردناک است اگر سراغشان بروی....

 و حوصله ات را نداشته باشند ...

قصه این است که همه ی ما به هم محتاجیم...

اما در زمان هایی که نباید !

ما همان دست هایی هستیم که پس زدند...

و پاهایی که پیش نکشیدند ...

و یکی از همین روزها روی شانه هایی که نداریم ، 

به اندازه ی یک عمر ، اشک می ریزیم ...

و در آغوشی که نیست ، می میریم ...

 

دلتنگ

من که دلتنگ برای تو تماشا دارم 

با چه رویی بنویسم غم دریا دارم 


دوباره وضعیت بد اینترنت و بی خبری از تو

اینا برات می‌نویسم شاید بخونی

دلتنگم 

خیلی ...