یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

قرار

بیا با هم قراری بگذاریم
و یک شهر را دنبال هم بگردیم
آن لحظه که پیدا می کنیم هم را
استثنایی ترین آغوش مال من
پیروزی این بازی مال تو

بیا با هم قراری بگذاریم
من چای دم می کنم
و انتظار را میفرستم به دنبالت
تو دیر کن خیلی دیر
وقتی آمدی
لذت تماشای چای خوردنت مال من
غرور این که کسی اینهمه دوستت دارد مال تو

بیا با هم قراری بگذاریم
تو هر وقت خواستی بروی برو
درد این خواستن و رها کردن مال من
لذت این آزادی مطلق مال تو...

نظرات 3 + ارسال نظر
احمد-ا پنج‌شنبه 12 فروردین 1395 ساعت 14:06

خوب میدانم که
مدتهای زیادی خواهد اومد که ما نباشیم
و اینک
که به هر دلیلی هستیم
خوب نیست که
نباشیم عزیز
وقت برای نبودن زیاد است

می نوش که عمری که اجل در پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد ...

احمد-ا دوشنبه 9 فروردین 1395 ساعت 11:39

نکنه
تلخی بهارت
از عصر دوشنبه 24 اسفند شروع شده باشه !!!
ما منتظر عیدی هستیم

سلام دوست قدیمی
مرسی که هستی
عیدت مبارک

احمد-ا پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 ساعت 11:32

... بیا با هم قراری بگذاریم
تو هر وقت خواستی بروی برو
درد این خواستن و رها کردن مال من
لذت این آزادی مطلق مال تو...

لایک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.