یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

برگشت...

آدمها رهایت میکنند 
وقتی دلشان را زده ای 
وقتی تنوع طلبی خفه شان کرده
رهایت میکنند و می روند 
دورهایشان را میزنند 
وقتی تنها ماندند سراغت را می‌گیرند .
اما
خیال می کنند تو باید همانجا که رهایت کردند مانده باشی 
اینهمه سال گذشته 
اما تو باید همانجا مانده باشی 
همان‌قدر بیچاره 
همان‌قدر عاشق
همان‌قدر کور و کر ! 

بعد گله میکنند که چرا سردی ؟!
چرا بی تفاوتی !
حتما با دیگری بیشتر از من به تو خوش میگذرد !!!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.