یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

یکی از همین روزها ...

بیا هذیانهای مان را بنویسیم ، نگران نباش این اطراف کسی کتاب نمی خواند...

رابطه

رابطه داشتن با آدم ها...

و حفظِ این ارتباط سخت ترین کارِ دنیاست !

وقتی آنها به تو نیاز دارند...

تو حوصله شان را نداری ...

و زمانی که تو نیاز به آنها داری ...

تازه می فهمی که هیچ کس را نداری !

می فهمی چقدر تنهایی ...

و چقدر نیاز داری با کسی حرف بزنی ...

و چقدر دردناک است اگر سراغشان بروی....

 و حوصله ات را نداشته باشند ...

قصه این است که همه ی ما به هم محتاجیم...

اما در زمان هایی که نباید !

ما همان دست هایی هستیم که پس زدند...

و پاهایی که پیش نکشیدند ...

و یکی از همین روزها روی شانه هایی که نداریم ، 

به اندازه ی یک عمر ، اشک می ریزیم ...

و در آغوشی که نیست ، می میریم ...